نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

نازنین عشق زندگی ما

اندر احوالات این روزای عسل مامان

جدیدا تلوزیون رو اینجوری تماشا میکنی مجبور شدیم جلو ، بین مبلا یه پشتی بذاریم. البته ما مقصر نیستیم.مقصر شمایید.بله شما بنابه دلایل زیر: 1.نزدیک شدن بیش از اندازه به تی وی 2:برداشتن دستگاه های زیر تی وی مخصوصا فلش که به دی وی دی نصبه و تو هم عاشقشی 3: که مهمترینه،در امان ماندن لب تاب از دستت .چون بابایی مجبور شده اینجا بزاره .و تو هم تو هرشرایطی سعی می کنی که حداقل به موس دست پیدا کنی.   و اینم مدل مدرن تر. اینجا هم داری بستنی رو در پاییز امتحان می فرمایید.نوش جان .ولی فکر کنم واسه بستنی خوردن یه کم هوا سرد شده فدات بشم عزیزم   ...
26 مهر 1392

عید قربان

سلام عزیزم .عیدت مبارک هر سال  زود خونه پدر جون می رفتیم برای کشتن گوسفند. ولی امسال به خاطر دختر خوابالودم دیرتر رفتیم اونم چی ساعت 8 صبح لباس گرم تنت پوشیدم تا تویه حیاط بازی کنی.و اینقدرم شلوغ کردی که وقتی گوسفند و کشتن و بالا هم بردن تو گریه می کردی که حیاط بری. دخترم تا الان 11 دندون خوشگل داری که تونستی کباب بخوری. البته چون یه خورده بد اخلاق بودی زیاد کباب نخوردی. پارسال عسلم تقریبا 2 ماه و خورد ه ای بودی و فقط هم لالا بودی. ...
26 مهر 1392

مطالعه کردن نازنین مامان

نازنین مامانی در حال نگاه کردن کتاب داستانی هستی  که بابایی دو روز قبل از تولدت برات خریده بود تو هم عاشق این کتاب هستی وهر وقت هم گریه می کنی با دیدن کتابت فورا ساکت میشی و کتابت رو ورق می زنی.     و در حال بوس کردن نی نی تویه کتاب هستی.خوش به حال نی نی ...
18 مهر 1392

عشق مامان

حرف های مامانی با نانا جون نازنین سیب زمینی می خوری سرتو تکون میدی و بعدش میگی آده =آره به مامانی میدی ؟نه و آده و نه ای که جدیدا خیلی میگی   ...
13 مهر 1392

13 ماهگی

سلام خانوم کوچولو  دیگه برای خودت تو حیاط راه میری.میدویی .بازی می کنی.آفرین دختر خوشگلم با پسر دایی ها تو حیاط بازی می کنی   توی این چند وقت کلمه های جدیدی هم یاد گرفتی.که البته بعضی هار و قبلا هم می گفتی الان کامل تر میگی مثل: آب بده ، بده ، بیا ،بریم،آلله اکبر اجیه = راضیه که یه مدت فقط این کلمه رو میگفتی عم پیسته=عمه فرشته که از پارسا یاد گرفتی البته خاله فرشته ات میشه.که همچنان مصرانه این کلمه رو به کار میبری سرت رو برای آره تکون میدی. و چیزهای دیگه که فعلا یادم نیست.   ...
13 مهر 1392

خدای عروسک کوچولو

نازنین جانماز مامان رو برنداری باشه ؟ سرتو تکون میدی یعنی باشه . حالا که مامانی داره نماز می خونه منم جانمازش رو بردارم خودم الله کنم. الا ابر =  الله اکبر شیرین عسلم و بعد مامانی رو نگاه می کنی ببینی چیکار میکنه و توهم پشتش دهنت رو آهسته باز و بسته می کنی و پچ پچ می کنی.وبعدم مهرو میگیری و بوس میدی. یه همچین دختر نماز خونی هستی تو زیر سایه ی الله باشی عروسکم               ...
1 مهر 1392
1